mouse code

کد ماوس

سفارش تبلیغ
صبا ویژن
هرگاه مرد با ایمان برادر خود را خشمگین ساخت ، میان خود و او جدائى انداخت . [ گویند : حشمه و أحشمه ، چون او را بخشم آورد . و گفته‏اند شرمگین شدن و خشم آوردن را براى او خواست . و آن گاه جدائى اوست ] . [ و اکنون هنگام آن است که گزیده‏هاى سخن امیر مؤمنان علیه السّلام را پایان دهیم ، حالى که خداى سبحان را بر این منّت که نهاد و توفیقى که به ما داد سپاس مى‏گوییم . که آنچه پراکنده بود فراهم کردیم و آنچه دور مى‏نمود نزدیک آوردیم . و چنانکه در آغاز بر عهده نهادیم بر آنیم که برگهاى سفید در پایان هر باب بنهیم تا آنچه از دست شده و به دست آریم در آن برگها بگذاریم . و بود که سخنى پوشیده آشکار شود و از آن پس که دور مینمود به دست آید . و توفیق ما جز با خدا نیست . بر او توکل کردیم و او ما را بسنده و نیکوکار گزار است . و این در رجب سال چهار صد از هجرت است و درود بر سید ما محمد خاتم پیمبران و هدایت کننده به بهترین راه و بر آل پاک و یاران او باد که ستارگان یقین‏اند . ] [نهج البلاغه]
 
یکشنبه 87 دی 15 , ساعت 5:7 عصر

سلام

 

 

تا تو به داد من رسی

من به خدا رسیده ام

 

 

 

 


چهارشنبه 87 دی 11 , ساعت 10:53 صبح

شهریور امسال با هم رفتیم شمال گردش

تا تو بیایی من به خدا رسیده ام ، صبر باید کرد بر ناملایمات زندگی اگر چه همه آنها به دیوار شکسته خواهند خورد ، زمان در گذر تاریخ اولین مبداء برای رسیدگی به همه دغدغه های اصلی آدم باید به کناری گذارده شود ،‏و تو ای انسان با همه تلاشی که می کنی تنها یک راه نرفته در پیش داری و آن نبودن در همه هستی با سختی است ،‏ما ره به سوی ابدیت گشوده ایم تا تو را بیابیم که تو کجائی ؟ ای همه هستی ...

گاهی می رویم تا نمانیم ، باید رفت تا سرچشمه موعود در بالاترین حد بودن نه ایستادن در کنار پرتگاه ابدیت ،‏چاره نیست باید رفت به دنبال مردی که در گوشه هستی منتظر ما است و او کیست ؟ شاید زمانی بیاید که از بودن در کنار آبشار عشق منظوری داشته باشیم ولی هیچ اسطوره ایی باقی نخواهد ماند . لیلی رفت چون باران از آان سوی درخت برگهای خشک را تغذیه نکرد و انسان ماند برای بهشتی به بزرگی قناری درون قفس ، قلم در رفتن جان از بدن نقاشی روی سنگ قبر می کشد ، یکی در آرامگاه ابدی خوابیده و منتظر طلوع خورشید است در کنار موزائیک حوض آبی خالی از ماهی طوری پهن شده کنار درختی بزرگ سر بر اسمان نهاده و واژه ها را تکرار می کند تا صدایش برسد به قله کوه قاف ،‏هدهد تنها پرنده تمام قصه ها است

قصه را غصه زائید مادرش سنگسار شد


سه شنبه 87 دی 10 , ساعت 12:3 عصر

سلام
سیاه پوش شدیم تا نام ما را در خریداران عشق عزیز فاطمه (س)ثبت کنند ... هرچند متاعی در خور عرضه نداریم ...


شنبه 87 دی 7 , ساعت 11:6 عصر

سلام

دوست یک نعمت است ، گاهی اینقدر این نعمت در دسترس است که یادمان میرود شکر این نعمت را به جا بیاوریم و و قتی از یک دوست دور می شویم تازه به ارزش او پی می بریم واندازه اش دستمان میاد... این دوستان عام بودند

اما یک دوستان خاصی هستند که   هیچ وقت رفتنشان فراموش نمی شود و یک تکه از ادم را با خودشان می برند ... تکه ایی که فقط متعلق به خودشان است و هیچ کس نمی تواند پرش کند ... اسمش را گذاشتم خلاء

تکه ایی که در درونت گم شده نیست شده و جایش را خالی می بینی ... این غم نبودن یک درد است ولی یک حس شیرین هم هست که نمی گذارد هیچ وقت آن دوست را فراموش کنی ...

خدا همه دوستان را حفظ کند به خصوص دوست خلائی من را ... آمین


سه شنبه 87 دی 3 , ساعت 11:8 صبح

سلام

یک زمانهایی برای انتخاب وجود دارد، وقتهایی که باید بین دو یا چند چیز یکی انتخاب شود...

هر انتخابی  یعنی... هر چی شد پای  خود آدم

خدا کمک کند تا انتخاب درست داشته باشیم

که بعد تقصیر را گردن هیچ کس نیندازیم


<      1   2   3   4   5      >

لیست کل یادداشت های این وبلاگ