پنج شنبه 89 خرداد 6 , ساعت 11:40 صبح
سلام
وقتی مجنون می خواست برای لیلی کلمات عاشقانه بگوید حتما می گفت اگر تو بیایی من سر به راهت می دهم
اگر تو ... من
اگر تو ... من
تو می دانی من از هزاران مجنون سرگشته در بیابان می توانم عاشقانه تر بنوسم و هزاران بار بیشتر اگر تو ... من ، بنویسم
می دانی اگر اراده کنم آنقدر ادبی می نویسم تا ... ولی نمی نویسم ... چون من از تو می ترسم ... می ترسم در بین این همه عاشقانه که می خوانی حالت بد شود و ... می ترسم من را محکوم کنی به عاشقانه گفتن بی عشق ... من به هزار و یک دلیل از تو می ترسم و برای همین نمی نویسم ...
ولی وقتی می گویم دوستت دارم دوستم داشته باش
مگر نه اینکه حتی بین 4 عشق هم باید عدالت را رعایت کنی ؟
اگر عادلی امشب نوبت من است ...
شاید همین یک شب برای مردن من کافی باشد ، به امتحانش می ارزد .
نوشته شده توسط نیره | نظرات دیگران [ نظر]
لیست کل یادداشت های این وبلاگ