mouse code

کد ماوس

سفارش تبلیغ
صبا ویژن
[ و او را گفتند : اى امیر مؤمنان چه مى‏شد اگر موى خود را رنگین مى‏کردى ؟ ] رنگ کردن مو آرایش است و ما در سوک به سر مى‏بریم [ و از سوک رحلت رسول خدا ( ص ) را قصد دارد . ] [نهج البلاغه]
 
دوشنبه 88 فروردین 3 , ساعت 5:8 عصر

سلام

          در این بهار آدم دلش می خواهد از عشق بگوید ...

یک ذره اگر به اطراف نگاه کنیم می بینیم همه مدعی عشق هستند ... شاید باشند !!!!

           انواع عشق در عصر معاصر ( یعنی الانه )

                 عشق یک ماهه

                 عشق یک هفته

                 عشق یک روزه

                 عشق یک ساعته

این همه عشق بعد همه ما از بی عشقی می نالیم چقدر نمک نشناسیم

پ . ن : عشق یک ساله ندیم

          عشق یک دقیقه ایی هم به بد بینی متهمم می کرد

           فعلا این  باشد تا عشق های دیگر

            تو از کدامی ؟

         

 


چهارشنبه 87 اسفند 28 , ساعت 10:35 عصر

سلام

در این همه هیاهوی بهار یادمان نرود یک جای خالی در دلهایمان هست

یادمان باشد چشم به راهیم

یادمان باشد به نبودش عادت نکنیم

یادمان باشد یادمان باشد

بهار مبارک

پ. ن : همه دوستان بهارشان بهاری


چهارشنبه 87 اسفند 21 , ساعت 1:32 عصر

سلام

ایام عید تولد مهر گستر عالم مبارک باد

پ . ن:به حرمت تو ای دوست


یکشنبه 87 اسفند 18 , ساعت 2:26 عصر

سلام

درگذشتگان حق بزرگی بر گردن ما دارند ...بعضی از آنها نشانه هایی از خود باقی گذارده اند که در پاره ایی از اوقات یادشان می کنیم ...

یادش به خیر مادربزرگ من ... خدا با خانم فاطمه زهرا (ع) محشورش کند ،‏ جوان از دست داده بود ... به این  دلیل خیلی اشک می ریخت ... دیگران خیلی وقتها به او معترض می شدند و او همیشه می گفت ...

به خدا من گریه نمی کنم اشک خودش می آید

این روزها اینقدر می فهمم که چه می گفت ...

من گریه نمی کنم اشک خودش می آید

پ. ن : کمکم کن که خیر را ببینم ، آمین

اینها را به ناشکری تعبیر نکن

می دانم که می بینی ...

 


سه شنبه 87 اسفند 13 , ساعت 7:10 عصر

سلام

یک لحظه های ناب هست ... چند بار این را نوشتم یادم نیست ولی هست ...

یک لحظه های نابی که برای چشم بستن و رفتن و آرام شدن می توان با آنها وضو گرفت و تا عرش بالا رفت ،   لحظه هایی که همه عمر در پی  درک آن هستم ... اینقدر زیبا است و بکر که مبسط می کند ادم را ... خیلی وقتها به این لحظه ها سوگند می خورم ... چقدر زیبا است ... دوستشان دارم ... حتی اگر به انها سوگند هم نخورم

حس شیرینی دارد وقتی به یاد می آورمشان ... خدا را در ان لحظه ها می شود به وضوح دید ،‏ لحظه ای که انسان به نهایت مضطر می شود

لحظه ای که زکریا (ع) در محراب عبادت از خداوند خواست فرزندی به او عطا کند

لحظه ای که قوم لوط به درب خانه او آمدند به طمع میهمانانش و او ...

لحظه ای که مریم را درد فرا گرفت و تنها ،آرزوی مرگ کرد

لحظه ای که مادر موسی (ع)به اجبار فرزند در رود رها کرد (اینو خیلی دوست دارم )

لحظه ای که موسی بعد از آب دادن به گوسفندان شعیب خسته وتنها زیر درخت نشست

و خدا در این لحظه های ناب ...


<   <<   16   17   18   19   20   >>   >

لیست کل یادداشت های این وبلاگ